داشتم روضه می خوندم
يكشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۱۲ ب.ظ
خیلی ناراحت بودم. احساس می کردم خیلی بی عرضه ام. از خودم حسابی ناامید شده بودم. داشتم برای دوستم توضیح می دادم که هیچ وقت موفق نبودم فقط تظاهر می کردم که هستم! همیشه آدمی بودم که پشت سر بقیه می دوید و رسیدنی هم وجود نداشت. بین ادم ها انرژی زیادی نشون می دادم خندان بودم و سعی می کردم نشون بدم چقدر محکمم! اما من واقعا این نبودم! خسته بودم از نصف و نیمه داشتن.
دوستم اخم کرد. انگار که بهش برخورده باشه گفت: فقط خداست که کامله!
خیلی سخت بود ولی تونستم سرشو به دیوار نکوبم!
۹۵/۰۱/۰۸