خواب سرگردانی

دیوها را دوست بدارید!

خواب سرگردانی

دیوها را دوست بدارید!

دنیای قتل های بی صدا

چهارشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۴۵ ب.ظ

سوسک سیاه مادرمرده را زیر دم پایی له کردم، با قساوت. و استدلالم هم این بود که اگر رهایش کنیم وقتی که در خواب ناز غوطه وریم ناگهان می رود  لا به لای موهایمان اسکی کند یا در فکر اکتشاف غارهای تو در توی گوش ها یا بینی هایمان شیطنت کند! خلاصه به ثانیه ای حکم مرگش را داده و به دقیقه نرسیده اجرایش کردم!  جسدش را با همان دمپایی برای خاکسپاری که نه، بردند برای آن که در گوشه ای، برکت سفره ی مورچه ها شود. که مهربان خدا همواره به فکر همه مخلوقاتش هست.

نخوابیدم و صبح که شد، پس از تحمل رنج بی خوابی و سردرد و سوزش چشم بیهوش شدم. تا صبح مشغول برگزاری مراسم عزاداری مفصلی برایش بودم. سوسک بیچاره! نفهمیدم این دل سنگ ناگهان از کجا پیدایش شد. چرا دستی به شاخک هایت نکشیدم، و تو را که از ترس چنین هیولاهای دهشتناکی به کناری پناه برده بودی، در آغوش نکشیدم و از سر محبت بالت را نوازش نکردم و در آن وانفسا سرنوشتت را با بوسه ای بر تنت، با مهری از وجودم، جور دیگری ننوشتم. طفلکی من! تو که خدا خواسته بود باشی، تو که از سرما به اتاق روشن ما پناه آورده بودی به امید اندک ناز و نوازشی و گرمایی، تو که شاید مادر بودی یا پدر، تو که پس از زندگی چند روزه ی دنیا، حیات دیگری نداشتی، چرا فرصت کوتاه زندگی را دریغت کردم؟!

نمی گویم این مراسم برای چند سال پیش بود و کم و کیفش چگونه -که شاید بخندی- و نمی گویم چطور هر جنبنده ای را می بینم به یاد تنها سوسک مظلوم زندگی ام، قطره اشکی می ریزم و شب ها یاد می کنم از مورچه هایی که غافلانه زیر کفش هایم به قتل رساندم و عنکبوت هایی که، بی خانمان، در کوران زمستان آواره کردم، فقط به این حق که یک غول خودخواه "گنده بک" بودم، یک "دیکتاتور" بی رحم! 



+ واقعن به خاطر یه سوسک!؟ :/


موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۱۳
یک دیو

نظرات  (۶)

۱۳ مرداد ۹۵ ، ۲۲:۲۰ | پریســآتیـــس | (:
:/
من سوسڪ میبینم به حد مرگ میرسم
مطمئنم خود سوسڪ حاضره بمیره ڪه من به اون حال نیفتم :((((
پاسخ:
:))
بله با این اوصاف احتمالن اونم به حد مرگ می رسه!
شما تو خوابگاه با اون حجم از سوسک هم اینقدر دل رحم هستید؟ :)
پاسخ:
می شه همزیستی مسالمت آمیز باهاشون داشت :)

۱۵ مرداد ۹۵ ، ۱۳:۴۸ دیو مهربون
اِ اسمتون شبیه منه:)
پاسخ:
:)
۱۶ مرداد ۹۵ ، ۰۱:۱۰ سعید یگانه (جاوید)
اعتراف میکنم متن تکان دهنده ای نوشتین :-)
پاسخ:
ممنونم، این برای من یه تعریف دلگرم کننده س. 
فوق العاده زیبا نوشتید ...
من خودم نه از سوسک میترسم و نه چندشم میشه...
اکثر اوقات سعی میکنم زنده بزارمشون و اصلا کاری بهشون نداشته باشم :دی
نمیدونم چرا بعضی ها اینقدر از سوسک میترسند ؟! :دی
پاسخ:
منم مثه شما 
منتها استرس داشتیم وقتی تو خوابیم بره تو دهنمون :) لو نمی دم دقیقن کی این نگرانی رو داشت :)
عالی بود!!!
ولی بهتره خود سوسک ها با ما مخلوقات گنده بک کاری نداشته باشن...
دلیل ترسیدن بعضی ها از سوسک هم ممکنه ب کودکیشون برگرده...
یا اتفاقات وحشتناکی ک رخ داده برا طرف(پاسخ ب کامنت بالایی)
پاسخ:
باور کن اون بندگان خدا با ما کاری ندارن که!  دارن زندگیشون رو می کنن. دنیا همون قد که حق ماست حق اونام هست. حالا گاهی میان تو محدوده ی خونه ی ما، شاید واسه شب نشینی ( ما که نمی دونیم چی تو سرشونه).
بله شاید همین طور باشه که گفتی 
ممنونم 

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی