نقشه
صدای خوفناک باد میاد اما شب همچنان ساکت و ساکنه!
چه قد خوب می شد اگه یه دست لباس سر تا پا سیاه می پوشیدم بعدش بدون هیچ سر و صدایی از خونه می زدم بیرون. توی کوچه خیابونا ول می گشتم. شکر خدا ترسو تر ازاین حرفام. جدن از بدو تولدم آرزوی این کارو داشتم اونم توی یک چنین شبی و چنین هوایی. آخرش یه روز این کارو می کنم. یه جوری بدون سر و صدا از واحدمون بیرون برم که کسی بیدار نشه که این خودش خیلی سخته، خونواده خیلی خوابشون سبکه! بعدش برم پایین همین که در ورودی رو باز کنم موفقیت بزرگیه! اگه بتونم تازه! بعدش پشت در حتمن خیلی تاریکه، شاید اگه دقت کنم ماشین های پارک شده ی همسایه ها رو ببینم و درخت هایی که بخاطر باد کج شدن. لابد گرد و خاکم توی چشمام خواهد رفت و صدای وحشتناک و دوست داشتنی باد رو از نزدیک خواهم شنید. بعدش اگه تمام همتم رو جمع کنم شاید بتونم سرم رو از چارچوب در ببرم بیرون! حداقل دو طرف کوچه رو دید بزنم. همینم خوبه.
معمولن چنین شبایی نمی خوابم و سکوت و صداهای بیرون رو گوش می دم. امشبم هیچ فرقی نداره با اون شبا. البته که من خیلی متفاوت شدم! اما بازم دلم نمی خواد بخوابم. اگه بخوابم انگار فردا زودتر می رسه. اونوقت صبح می شه درحالی که هنوز باور نکردم، دنیا خیالی که یه عمر توش زندگی می کردم نیست.