خواب سرگردانی

دیوها را دوست بدارید!

خواب سرگردانی

دیوها را دوست بدارید!

مثل در آغوش کشیدن باب اسفنجی

چهارشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۴۱ ب.ظ

لابد روزهایی بوده که آرزو داشتید به یه ترفندی پا بذارید توی تلویزیون و وارد فیلم ها وقصه هاش بشید و یا حتا با چکشی چیزی اقدام به شکستن شیشه تی وی نموده باشید که آدمک های درونش رو بیارید بیرون! یک چنین آرزوهایی که امید برآورده شدنشون بر می گشت به دوران طفولیتمون.  

امروز اما انگار یه روز بود از جنس همون دوران. روزی که هیزل گریس در و باز کرد و اومد تو! می بینید همون قدر معجزه وار! کسی که چند ماه از پشت صفحه ی گوشیم باهاش ارتباط داشتم، کسی که یه بلاگر بود، یه شخصیت مجازی، یهو توی هیبت یه آدم واقعی دیدمش! چند نفرتون این شانس رو داشتید که دوست مجازی تون واقعی بشه!؟ برای من که اولین بار بود و خیلی هم عجیب و جالب. تصور کنید نزدیک دو ساعت بغل دستش نشسته بودم، منی که قبلن یه گوشه لم می دادم و پست هاشو از توی گوشیم می خوندم!


+اولین جمله ای که توی یک چنین روز تاریخی ای به هیزل گفتم به مخیله ی هیچکس خطور نمی کنه :))) بس که ضایع بازی درآوردم!!

+ پستی که ما را ذوق مرگ نمود ( کلیک کنید )

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۲۷
یک دیو

نظرات  (۲)

خیلی روز خوبی بود مخصوصا سکوت هنگام فیلم [اموجی از اون لبخند شیطونا]
اولین جملت این روز رو تاریخی تر کرد دوست جان!
پاسخ:
واقعن:)))
ممنون ک دلداری می دی :)
هل کرده بودین؟! :))

اونوقت چرا تایم قرارتون رو دقیقا گذاشتین سر نقد فیلم؟!! :)


+
پاتریک و بابت اسفنجی در واقعیت نیز همدیگرو رؤیت نمودند!
:)
پاسخ:
اوهوم خیلی خوب بود حتا همون هول کردنش :))) البته من هول خدایی هستم :))
نمی دونم!! اما این قرار اصلیمون نبود خیلی یهویی شد!

بله :)))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی