خواب سرگردانی

دیوها را دوست بدارید!

خواب سرگردانی

دیوها را دوست بدارید!

۱۹ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

یکی از قدرتمند ترین سلاح ها، یک تکه گوشت زشت و بی ریخت به نام زبان هست! 

گاهی حرف هایی که ناگهانی و در بی توجهی از دهان پرتاب می شود قدرتی همچون بمب ویران کننده ی هیروشیما دارد! 

اما همین زبان می تواند راه گشای هزار و یک مشکل باشد.  این که بتوانی در یک رابطه ( از هر نوعی ) فکر، دیدگاه و احساست را بیان کنی خیلی ضروریست، کاری که خیلی ها بلد نیستند. انسان باید بتواند احساسش را بیان کند، دلخوری اش را بروز دهد و آن چه که از دنیا می خواهد را بگوید، نگفتن این گفتنی ها به هر دلیلی اشتباهست. چه زیباست که در فرهنگ غنی هفت هزار ساله ی کشور متمدن من، یک زن اجازه ندارد احساسش را بیان کند.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۹۴ ، ۰۰:۴۵
یک دیو

طوفان شدیدی شده


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آذر ۹۴ ، ۱۶:۱۶
یک دیو

دلتنگی

شوخی سرش نمی شود

دلتنگی موریانه است

و من هنوز آدم نشده ام 

من هنوز چوبی ام 

                           

                           مهدیه لطیفی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۴ ، ۱۸:۳۹
یک دیو

نه صدای باران

نه هیاهوی باد 

و نه غرش اتومبیل ها

هیچ کدام صدای تپش های قلبت را پاک نمی کند



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۴ ، ۰۲:۳۱
یک دیو

دیشب ساعت 2:30 هر چه با خود کلنجار می رفتم بی فایده بود. خوابم نمی برد!

ناگاه دیدم چه خوشبختم!  بله، همین طور ناگهانی و سپس از ذوق شدیدی که درونم می جوشید همچون دیوانه ها خندیدم. حتا امروز صبح که چهره ی پف کرده ی خود را در آینه ی برانداز می کردم، احساس کردم چه قدر جذاب هستم! 

اولین اندیشه مثبت و اولین حس خوب الکی من بعد از دوسال. وقتی بیش تر غصه ها بی خودی هستند، چرا خوشبختی الکی ام را دوست نداشته باشم!؟ 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۴ ، ۱۰:۱۲
یک دیو

آدم باید به خودش حق اشتباه کردن بدهد. نباید خیال برش دارد که فرشته است!

اشتباه ها اصولا دوست های خوبی هستند ( هرگز ما را به حال خود رها نمی کنند! ) آن ها به ما یاد می دهد چطور درست زندگی کنیم.

اشتباه ها هیچ وقت الکی و دروغ نیستند!  آن ها درون ما ریشه دارند و مثل جنین از وجود ماست که زنده هستند!

می خواهم بنشینم پای درد و دل اشتباهایم. می خواهم بفهمم دردشان چیست که روی زندگی ام چنبره زده اند! کمکشان می کنم که بروند پی کارشان :)

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۲۳:۱۱
یک دیو

یک هفته ای هست که وعده ی این روز را به خود داده ام.

وعده یک دیدار خاطره انگیز. 

حالا بعد از مدت ها دور هم جمع شده ایم.

اما هیچ لذت بخش نیست!

تن و بدنم دایم می لرزد مبادا کسی چیزی بگوید و دلخوری پیش بیاید! مبادا روز خوبمان خراب شود!

لازم نیست حرفی از دهان کسی بیرون بیاید تا همه چیز زهرم بشود! نگاه هایشان کافیست! 


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۴ ، ۲۱:۳۱
یک دیو

میان انسان هایی زندگی می کنم که منتظر یک لحظه لغزیدن پایم هستند تا به سرعت مرا به زیر کشند.

میان انسان هایی زندگی می کنم که نام اصلی شان دزد است و شغل ناشریفشان دزدی! خیال می کنی مظلوم ترین مردم دنیایند اما نقشه ی دریدن تنت را کشیده اند.

میان این مردم "آدم حسابی بودن" ربطی به انسانیت ندارد! من که مثل آن ها لباس های مارک نمی پوشم (در حالی که در نان شب مانده اند!)، من که مثل آن ها سرم را در آسمان نمی گیرم تا به همه مثل زیردستانم نگاه کنم، من که "خود" هستم، خود کودکم. من که لفظ های مغرورانه ی دنیای بزرگ شما را به کار نمی برم، لابد "ادم حسابی" نیستم! لابد حق دارید برای من کم بگذارید و برای "آدم حسابی ها" خیلی زیاد!

من یک دیو زشت هستم.

روزها اگر از خانه خارج شوم مردم از دیدن چهره ی زمخت و دست و پاهای بزرگ و پوست سیاهم آزرده می شوند.


دیو نوشت:

می دانید! من موفق می شوم چرا که سخت تلاش می کنم.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۴ ، ۱۰:۵۷
یک دیو

یک ساک کوچک 

و سفر به روستاهای شمال 

تنها آرزوی من 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۴ ، ۰۲:۱۷
یک دیو