تصور این که دیگه نیستی، می دونی؟! غیر ممکنه. یاد پنج شنبه ی گذشته، آخرین باری که دیدمت، یاد خنده ی قشنگی که اون روز کردی، نمی ذاره باور کنم که رفتی.
اون لحظه که برای همیشه چشم هات رو بستی، چطور دنیا نایستاد؟! چطور به مرگ اجازه بلعیدن امید و آرزوی های یه جوون رو داد؟!
زندگیم مختل شده، درست از همون لحظه که خبر رفتنت رو شنیدم، خبر سفر بی خداحافظیت. فک نکنم بدونی آخرین لبخندت چه درد بزرگی روی دلم گذاشته!
خانم "ت" ی عزیز، روحت شاد و آرام...