خواب سرگردانی

دیوها را دوست بدارید!

خواب سرگردانی

دیوها را دوست بدارید!

۳ مطلب در اسفند ۱۳۹۵ ثبت شده است

امشب بهترین شب زمستون 95 بود.

وقتی که مهمون ها رفتن بعد سال ها از صمیم قلب خدا رو شکر کردم! باورت نمی شه اما داشت گریه م می گرفت تنها به خاطر چند ساعت خوش و صمیمی با اشنایان، خدا شاهده روح من بیش تر از این، از دنیا نمی خواد! 

همیشه توی سختی ها تنهایی! هیچکس کاری از دستش بر نمیاد و حتا اگر هم بربیاد خودش اونقد درگیره که ترجیح می ده پی مشکلات خودش باشه! با وجود این همه تلخی و بدبیاری و خواب هایی که روزگار واسمون دیده، ما دیگه خودمون با دست های خودمون، به بهونه های الکی و پیش پاافتاده سخت ترش نکنیم. شاید تنها کاری که ازمون بربیاد محبت کردن به هم باشه. کار کوچکی که معجزه می کنه.انگار یه دوپینگه برای فردا که قراره باز بدویی و بدویی و بدویی و شاید به هیچی هم نرسی! منم مثل تو خسته م، همه خسته ایم. می بینی !؟ دریغ نکن لبخندت رو از من. 


+برف بارید. کم نه :)


۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۵ ، ۰۱:۱۹
یک دیو

از وقتی یادمه به نویسنده ها مخصوصن داستان نویس ها و رمان نویس ها حسودیم می شد. فکر این که بشه که آفریننده باشی وسوسه کننده س. برای خودت دنیایی خلق کنی و در حالی که قراره مثل همه ی آدم ها یکبار و در یک جسم زندگی کنی، هر بار یه آدم تازه باشی و این فرصت رو داشته باشی که زندگی های مختلف رو تجربه کنی. مثلن شب توی شهری باشی و صبحش ساکن یه قاره ی دیگه.  امروز یه نقاش باشی و فردا یه زنبور!

معلومه که استعدادش رو نداشتم. اما متشکرم از وسوسه ای که هیچ وقت ارومم نمی ذاشت.


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۵ ، ۰۲:۴۱
یک دیو

من 

تو را 

برای شعر 

بر نمی گزینم

شعر 

مرا 

برای تو 

بر گزیده است

در هوشیاری 

به سراغت 

نمی آیم 

هر بار 

از سوزش انگشتانم

در می یابم

باز 

نام تو را می نوشته ام 


              منزوی


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ اسفند ۹۵ ، ۰۲:۱۸
یک دیو