خواب سرگردانی

دیوها را دوست بدارید!

خواب سرگردانی

دیوها را دوست بدارید!

۱۵ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

یک جمع صمیمانه و خانوادگی که حسابی نیاز ارتباط با فک و فامیل را برآورده می کرد. همه چیز خوب بود تا این که یک نفر تصمیم به رفتن گرفت. رفت و انگار که با رفتنش مانده ها را آزاد کرد باشد ناگهان اوضاع زیر و رو شد. همین قدر بگویم که کارنامه ی عمل شخص غایب را نوشته و صادر کردند. بعد از آن روز هر لبخندی و هر رفتار دوستانه و هر تحویل گرفتنی برایم شک برانگیز اس. تصور کنم این که در نبودم چه ها که نمی گویند بسیار مشکل است. 

پس لطف کن و مصنوعی نباش. خود واقعی ات باش که آدم تکلیفش را بداند. مثلا اگر تحمل دیدن ریخت من را نداری نیازی نیست برایم ابراز دلتنگی کنی! دشمن خونی من نباش اما هیچ لزومی هم ندارد دایه ای باشی دلسوزتر از مادرم.

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۵ ، ۱۲:۰۶
یک دیو

مشکوکم

داره خیلی ازم تعریف می شه

معلوم نیست باز کی و کجا یه گندی زدمو حواسم نیست

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۵ ، ۰۲:۲۳
یک دیو

یافتن آرامش با ثبات درمحیط انتظار زیادی ست. یادآوری می کنم "ارامش قبل طوفان" را! پس بیا و آرامش را جای مطمئن تری ایجاد کن، جای مطمءنی مثل اتاق زیر شیروانی ذهنت. می شود امیدوار بود، اگر روزگار با مخ به زمین کوبیدت، آرامشی هست که همچون مایع محافظ از جنینش حفاظت کند.


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۵ ، ۰۱:۱۵
یک دیو

چی می شد اگه فردا شنبه بود 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ مهر ۹۵ ، ۰۲:۵۲
یک دیو

آرزویی که آن وقت ها دیوانه وار خواستارش بودم حالا برآورده می شود. حالا که نه هیچ اثری از آدم سابق در من هست و نه می دانم آرزو دیگر چیست!

اگر روزگار کمی مهربانی می کرد و تمام این وقایع چند سالی زودتر دست به دست هم می دادند یا اگر من این همه زیر و رو نشده بودم، چه خوشبخت بودم الان.


با این اوصاف بهتر است قدردان همین حالا هم باشم چرا که این روند، آینده ی دلپذیری را نشان نمی دهد!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۵ ، ۰۳:۲۸
یک دیو

همه ی آدم ها اصرار دارن با رفتار و گفتارشون احساس گناهکار بودن بهم بدن. برای آدمی مثه من نتایج وحشتناکی داره!  انقد اعتماد به نفسم پایینه که خیلی راحت این حسو می پذیرم و واقعن فک می کنم گناه کارم. من از این افرادی هستم که همه رو قبول دارن به جز خودشون. نمی دونی چه قد اذیت کننده س. گاهی اوج نفرتم از خودم به بی نهایت می رسه.

البته ی البته جا داره بگم که دارم روی خودم کار می کنم و یه خرده بهتر از قبل شدم.

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۵ ، ۲۰:۴۵
یک دیو

من برای فراموش کردم این لحظه، 123 ماه وقت می خوام 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۵ ، ۲۰:۱۷
یک دیو

شنبه تا سه شنبه که اصلن غیر ممکنه! 

چهارشنبه بعد از ظهر این کلاس داره، پنج شنبه بعد از ظهر اون.

جمعه هم روز خانواده س!!

بقیه ش هم که همه کلاس دارن. احتمالن تا تابستون سال آینده کسی رو نمی تونم ببینم. برای همین ممکنه اون قسمت از مغزم - اگر مغزی باشه! - که مربوط به روابط با دوستانه کپک بزنه.

البته ی البته برنامه ی نیم ساعت پیاده روی روزانه را دارم  همچنان. سعی می کنم استخر هم برم. ولی تنها! فک نکنم هیچ مقام سیاسی به اندازه ی دوستانم درگیر باشه.

کاملن متوجه شدید که حرفی نداشتم نه؟ البته حرف حرف میاره!  بلاخره از غرغر کردن شروع می کنم تا به جایی برسم. 

اوه! یه چیز عجیب! من گاهی نرگسان مستم تار می بینن گاهی نه! پیش چشم پزشک برم و این جمله رو بگم بهم نمی خنده!؟ آخه شما نمی دونید پزشک ها همیشه می خندن به من!

یه چیز عجیب تر! یه نفر نذر کرده من 10 روز اول محرم سیاه بپوشم که حاجتش برآورده شه! 


۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مهر ۹۵ ، ۲۳:۱۶
یک دیو

گاهی از دیو بودنم متنفر می شم. 

گاهی مثه الان که خودمم اعتراف می کنم دل شکستنم خوبه! هر چی آدمش بهم نزدیک تر باشه بهتر هم می شه!

الان از ترس این که فرصت جبران نداشته باشم خوابم نمی بره. هرچند جبران کردنی نیست.

جمع کرده شیشه خرده ها دست خودمم می بره. بهم چسبوندنشون به خوبی و به صافی اول نمی شه. و تازه خرده هایی که گم شده یا از شدت ریز شدن قابل چسبوندن نیستن، جای خالی شون باقی می مونه تا ابد. دل پاره پاره ی وصله دار مگه دل می شه!؟ 

من چی کار کردم؟ این همه سال زندگی کردم و الان آرزو می کنم که کاش نمی کردم. کاش می شد. کاش این همه کاش تو ذهنم نبود. کاش کمی بهتر بودم کمی مهربون تر و کمی با محبت تر.

موافقین ۲ مخالفین ۱ ۱۰ مهر ۹۵ ، ۰۲:۱۹
یک دیو

موجود غافل گیرکننده ای هستی 

علاوه بر اون از متعجب کردن مردم لذت می بری 

احتمالن یه روز نشستی و فکر کردی چجوری بذاری بری که رفتنت به یاد ماندنی تر بشه.

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۵ ، ۱۳:۰۸
یک دیو