همه تقویم های دنیا در اشتباهند!
مگر می شود هر هفته فقط یک جمعه داشته باشد!؟
همه تقویم های دنیا در اشتباهند!
مگر می شود هر هفته فقط یک جمعه داشته باشد!؟
ماه غمگینی دلتنگم
شب هایم کش دار
و هر صبحم تکرار مرگی حسرت وار
در انتظار دیدار
+می ترسم که یادم بره رنگ چشمات، اونوقت چی رو بپرستم؟
دست خودم نیست که هیچ کجا آروم نمی گیرم، که ناآرومم.
براش تلاش کردم ولی این که دست من نیست، این جا واقعن جای من نیست.
ولی یه روزی آزاد میشم بلاخره. بعدش انقد می گردم، می گردم، گرد تا گرد دنیا رو می گردم تا جایی که بهش می گن خونه رو پیدا کنم، البته اگه خونه ای وجود داشته باشه.
اگر روزی برای خودم خانه ای داشتم حتمن روی نورپردازیش حسابی مانور می دهم! می دانستید آدم ها در تاریکی مهربان ترند؟
از خروس خوان انقد در تقلا و جنب و جوش بوده اند که حالا ساعت 12 خاموشیست. گوشه و کنار سالن از رخت خواب پوشیده شده و هرکسی برای خودش جایی لمیده و دارد با بغل دستی اش صحبت می کند. تنها مسکوت جمع منم. تک و تنها کنجی نشسته ام و چهره ی دیوگونه و دیووارم را توی گوشی فرو کرده ام. تصور کنید توی این تاریکی مطلق، زیر نور سفید گوشی چه منظره ی خوفناکی را ایجاد کرده ام.