خواب سرگردانی

دیوها را دوست بدارید!

خواب سرگردانی

دیوها را دوست بدارید!

۷ مطلب در تیر ۱۳۹۶ ثبت شده است

هیچ وقت متوجه نشدم تو این شرایط باید چی کار کنم. مثه همیشه عقب بکشم یا اهمیت ندم؟ قرار گذاشته بودم این دفعه اهمیت ندم ولی باز وقت عمل رسید نتونستم، مثل هر بار نتونستم! ولی می دونی کجاش درده؟؟ فکر این که، کوتاه اومدن ها ارزش هدر رفتن عمرمو نداره! ارزش نداره و آدم دیگه ای ازم ساخته!

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۶ ، ۱۳:۵۹
یک دیو

از طرف روزمرگی دعوت شدم به این بازی، ممنونم 

چند سال پیش کتاب چمدان از بزرگ علوی رو هدیه گرفتم.دوستم صفحه ی اولش برام یادداشت گذاشته بود. اما من که نمی تونم عکسش رو بذارم بخاطر این که الان کتابم در دسترس نیست:)) منم خیلی ذوق کردم کتابم در دسترس نیست و مجبور نیستم اون همه کار انجام بدم :)))

ولی یادمه یه قسمت از یادداشتش، تکه ای از شعر سهراب بود:

...عبور باید کرد
و هم نورد افق های دور باید شد
و گاه در رگ یک حرف خیمه باید زد
عبور باید کرد
و گاه از سر یک شاخه توت باید خورد...


+انتخاب شعر دوستم رو خیلی دوست داشتم :)

+فکر کنم فلسفه ی بازی رو  رعایت نکردم؛ این که گاهی به کتاب هات نگاه کن!  من نگاه نکردم، به خاطر آوردم :)

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۶ ، ۱۶:۴۱
یک دیو

هر با که دل کسی رو شکستم، تمام شب رو با استرس گذروندم که نکنه امشب برای اون شخص یا خودم شب آخر باشه و فردا دیگه فرصت جبران نداشته باشم.

می دونم یه شب، آخر، از شدت استرس وحشتناکم، سکته رو می زنم!

یه غرور ( شاید چیز دیگه ) احمقانه نسبت به اعضای خونواده ام دارم که باعث می شه روم نشه عذرخواهی کنم و بعدن سعی کنم یه جور دیگه  و غیر مستقیم جبران کنم که به نظر خودم بی فایده اس.  و اون حس متنفرم!

البته منصفانه بگم الان پیشرفت کردم و فکر کنم دفعه ی بعد که باز اخلاق قشنگم رو بروز دادم بتونم ازشون مثل آدمیزاد عذرخواهی کنم! 



۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ تیر ۹۶ ، ۰۳:۱۴
یک دیو

آیا شما هم نسبت به چوب بستنی حساسید؟ این طور که اگه چوب بستنی رو در دهان طفلی در حال خیس خوردن ببینید، دگرگون میشید و چوب رو از بین دندون های طفل معصوم می کشید بیرون؟ ؟ 

من خودم حساس نیستم.  یه مورد حساسیت واقع شده ام!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۶ ، ۰۰:۳۰
یک دیو

درگذشت یه الگو، مریم میرزاخانی 

البته که این جور آدم های نمی میرن! 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۶ ، ۰۰:۲۶
یک دیو

امان از روزگار

معلوم نیست چه دردی به جونش اوفتاده که به جون ما افتاده 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۶ ، ۲۳:۰۰
یک دیو

ممنون از روزمرگی که منو دعوت کردن. این لینک پستیه که من توش دعوت شدم! 

خب مساحت زیست رو جاهایی که زیست می کنم در نظر گرفتم و چیزهایی که برای زیست کردنم واجبن یا این که خودم فرض می کنم واجبن. عکس هم نذاشتم تازه!! 

مساحت زیستم: تنهایی! خیالم. اتاق. نت! بالشتم! اهنگ ها. کتاب ها. فیلم ها.  نصف شب و  قلب اندک آدم هایی که ظاهرن خیلی دوستم دارن و شاید خیلی چیزها که یادم نمیاد. 

انگار بیش تر اشیا رو نام می برن. من آدم شی دوستی نیستم یعنی وابستگی کمی به اشیا دارم همین بالشم اگه نباشه به سادگی می خوابم اما ای... بدم نمیاد ازش! و این که زمان زیادی رو باهاش می گذرونم!

+ اگه بخوان به کسی که این بازی رو به بدترین شکل اجرا کرد رای بدن، گمونم بیش ترین رای رو بیارم :/

+ای کسی که این پست رو خوندی، بله بله خود تو، دعوتی به این چالش:) درصورتی که مایل هستی. 

+خوبه یه پست گذاشتم! خدا خیر بده بانیشو . این جا متروکه نمی شه!

+به شدت در مقابل زدن گزینه ی "ذخیره و انتشار" مقاومت می کنم! حالا که اومدم دلم خواست حرف بزنم! 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۶ ، ۰۲:۰۶
یک دیو