باران سوزان
شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۴، ۰۹:۳۸ ب.ظ
باران می بارید. من غرق شده بودم. هر چه راه می رفتم، راه کوتاه نمی شد، تمام نمی شد من غرق شده بودم در رویای کهنه ام در آرزوی باران. باران می بارید و من می دویدم. راه تمام نمی شد. چشم هایم می سوخت، نمی گریستم. غرق شده بودم، زیر هجمه ی اب فریاد می کشیدم. شنا می کردم و فرو می رفتم، زیر آب و باران، آتش از چشم هایم شعله ور شده بود و در بدنم ریشه می کرد. داشتم می سوختم در آرزوی باران!
۹۴/۱۰/۱۹