توی سرویس بهداشتی دیدمش! چشم تو چشم شدیم، معمولی و خجولانه، لابد چون داشت میومد بیرون! یه غریبه بود منم همین طور. ولی با نگاه کوتاهی از پشت عینک ساده اش، فهمید من غریبه یه دردم هست! گفتش دنبالش برم. هر چند لحظه هم حواسش بود که آیا دنبالش میرم یا نه؟! ازش خوشم اومده بود. این که اولین و احتمالا آخرین دیدارمون بود، رویاییش می کرد.