بال و پر بسته
يكشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۱۹ ب.ظ
به عادت هر روز دیگری که مهمان داریم همگی دور سفره جمع شده ایم. من گوشه ای دور نشسته ام سرم را تا جایی که گردنم اجازه می دهم فرو برده ام توی سالاد و هر از گاهی با گوشی ام ور می رم نمی خواهم کسی ببیند چطور جلوی اشک هایی که درون چشمم حلقه زده اند سد بسته ام که فرو نریزند. نمی خواهم بفهمند دیو کم حرف اما همیشه سرخوششان مرده! بله مرده. مرده ان کسی نیست که می رود زیر خاک، مرده منم و آن که دیگر هیچ ارزویی ندارد!
۹۴/۰۹/۲۹