قسمت نمی شه بریم!
شنبه تا سه شنبه که اصلن غیر ممکنه!
چهارشنبه بعد از ظهر این کلاس داره، پنج شنبه بعد از ظهر اون.
جمعه هم روز خانواده س!!
بقیه ش هم که همه کلاس دارن. احتمالن تا تابستون سال آینده کسی رو نمی تونم ببینم. برای همین ممکنه اون قسمت از مغزم - اگر مغزی باشه! - که مربوط به روابط با دوستانه کپک بزنه.
البته ی البته برنامه ی نیم ساعت پیاده روی روزانه را دارم همچنان. سعی می کنم استخر هم برم. ولی تنها! فک نکنم هیچ مقام سیاسی به اندازه ی دوستانم درگیر باشه.
کاملن متوجه شدید که حرفی نداشتم نه؟ البته حرف حرف میاره! بلاخره از غرغر کردن شروع می کنم تا به جایی برسم.
اوه! یه چیز عجیب! من گاهی نرگسان مستم تار می بینن گاهی نه! پیش چشم پزشک برم و این جمله رو بگم بهم نمی خنده!؟ آخه شما نمی دونید پزشک ها همیشه می خندن به من!
یه چیز عجیب تر! یه نفر نذر کرده من 10 روز اول محرم سیاه بپوشم که حاجتش برآورده شه!