خواب سرگردانی

دیوها را دوست بدارید!

خواب سرگردانی

دیوها را دوست بدارید!

من هم می خوام که باهات خوب باشم و مهربون، ولی نمی دونم چرا همیشه باید حرص منو دربیاری! خب با این اوصاف من نمی تونم باهات خوش باشم. 

درک می کنی!؟ من وظیفه مو نمی تونم به جا بیارم چون تو درست دست می ذاری رو حساسیت های من. می دونم که اخلاقته. پس تو هم یه خرده اخلاقتو ملایم کن شاید منم بتونم ملایم تر باشم.

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ مهر ۹۵ ، ۰۲:۲۸
یک دیو

نبودی، جای من نبودی. توی اتاق من نبودی. 

تو، یه شب جای من، توی اتاق همیشه تاریک من، نبودی.


موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۵ ، ۰۲:۲۸
یک دیو

گول لحن مهربون جدیدتو خوردم.

فکر می کردم دیگه اون آدم سابق نیستی.

خوش حال بودم که حالا می تونم باهات حرفامو بزنم.

اما این فقط ظاهر جدیدت بود. یه پوسته ی موقتی.

آخرین باری بود که بهت اعتماد می کردم. 

تو نمی فهمی افعال گذشته می تونن چه قد غم انگیز باشن.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ مهر ۹۵ ، ۰۲:۱۷
یک دیو

داشتم بررسی می کردم که چرا کارها مطابق برنامه ای که واسشون می ریزم پیش نمی ره. این جا می نویسم که یادم نره. خب علت اینه که من به شدت حواس پرتم!  و یه نکته ی مهم هیچ وقت نمی تونم خودم رو توی موقعیتی تصور و عکس العمل هام رو پیش بینی کنم! 


موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ مهر ۹۵ ، ۱۹:۴۶
یک دیو

مرا هم 

خواب 

می باید 

ولیکن 

خواب 

می ناید


مولانا 


۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۰۳:۲۳
یک دیو

کسی که 

مقبول اهل عالم 

نیست 

آسوده زیست 


خاقانی (تحریف شده!)

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۰۲:۵۷
یک دیو

پاییز داره می رسه 

و من هنوز نمی دونم جواب دار و درخت ها رو چی باید بدم

چطور جای خالیت رو برای نیمکتمون توجیه کنم

نمی دونم با فصلی که قراره همه زیبایی هاش دلتنگ ترم کنه چه کنم 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۵۶
یک دیو

در کودکی یه خبطی کردم که فکر کنم تا عمر دارم دامنو گرفته.

توی یه جمعی از بزرگان، سر شام، بعد تعارفات پی در پی مبنی بر این که چرا مرغ نکشیدم، می خواستم بگم "من گیاه خوارم" اما حواسم نبود با افتخار گفتم "من علف خوارم"! جمله م به زیبایی تمام معادل این بود که "من بز هستم". نامردا خیلی خندیدن!

حالا تمام افتخاراتی که کسب کردم فراموش شده ولی مگه این جمله ی کذایی از ذهنشون پاک می شه!؟ توی هر جمعی باید یادی از لحظه ی منحوس ضایع شدن من بشه، باید! 


+باز خدا رحم کرد نگفتم من نشخوار کننده هستم! احتمالن به خاطر این بود  که با این کلمه آشنایی نداشتم! چقد باید خدا رو شکر کنم که کم نباشه!؟

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۵ ، ۰۱:۲۷
یک دیو

برای مثال می گم، فک کن یه نفر اصرار داره که باهاش مسافرت بری و تو اصلن رو مودش نیستی و واقعن دوست نداری که همراهیش کنی. حالا اون شخص می گه که این جوری توی سفر جای خالیت خیلی ناراحت کننده س، به هیچ کس خوش نمی گذره. دلم نمیاد تنهات بذاریم و باز اصرار می کنه به انجام کاری که دوستش نداری اما به خاطر این که دیگران شاد بشن به خاطر این که تو هم یه نفر از این زنجیره ای، این حق رو به خودش می ده که تو رو تو تنگنا بذاره. 

خلاصه می خوام بگم وقتی با کسی رابطه ای داری از هر نوعی یه مسئولیت خیلی سنگین رو قبول کردی. این که حواست باشه اذیتش نکنی و باعث غصه و دلخوریش نشی. اما از طرف دیگه گاهی خیلی از محبت ها در واقع خودخواهیه. توی مثال چرتی که زدم طرف اصلن توجه نمی کنه که داره حق انتخاب رو از تو می گیره! اصلن فکر نمی کنه که داره تو رو به کاری که تمایلی بهش نداری وادار می کنه!

 آیا در این درخواست اجباری، محبتی می بینی؟ آیا باید برای یک چنین محبتی فداکاری کرد و به خواسته ی دیگران تن داد؟  آیا باز هم مسءولی به خاطر رابطه ای که با اون شخص داری؟ آیا من نباید سر به بیابان بگذارم؟! 


+تازه بعضی ها محبتشون با کتک زدن نمود پیدا می کنه.

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۵ ، ۰۲:۳۶
یک دیو

هر وقت تصمیم می گیرم یه سر برم کتابخونه و کارتمو تمدید کنم، می بینم جمعه س اون روز! مثه امروز! حالا من یه ساعت شال و کلاه کرده بودم:/

یه مشکل دیگه! نمی دونم چرا جدیدن حرفام اصلن باور پذیر نیست. یکی یه بار به تمام مقدسات دنیا قسم خوردم فقط واسه این که نشنوم "واقعن؟" 

دیدم این طوری پیش بره باید از آتیش هم رد بشم:/

حالا شیوه ی بی تفاوتی در پیش گرفتم.  وقتی قیافه شون جوری می شه که انگار تو دلشون دارن می گن خر خودتی، به روی مبارک نمیارم!  والا! من مسئول باور کردن یا نکردن مردم نیستم.

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۵ ، ۱۱:۴۲
یک دیو