برای مثال می گم، فک کن یه نفر اصرار داره که باهاش مسافرت بری و تو اصلن رو مودش نیستی و واقعن دوست نداری که همراهیش کنی. حالا اون شخص می گه که این جوری توی سفر جای خالیت خیلی ناراحت کننده س، به هیچ کس خوش نمی گذره. دلم نمیاد تنهات بذاریم و باز اصرار می کنه به انجام کاری که دوستش نداری اما به خاطر این که دیگران شاد بشن به خاطر این که تو هم یه نفر از این زنجیره ای، این حق رو به خودش می ده که تو رو تو تنگنا بذاره.
خلاصه می خوام بگم وقتی با کسی رابطه ای داری از هر نوعی یه مسئولیت خیلی سنگین رو قبول کردی. این که حواست باشه اذیتش نکنی و باعث غصه و دلخوریش نشی. اما از طرف دیگه گاهی خیلی از محبت ها در واقع خودخواهیه. توی مثال چرتی که زدم طرف اصلن توجه نمی کنه که داره حق انتخاب رو از تو می گیره! اصلن فکر نمی کنه که داره تو رو به کاری که تمایلی بهش نداری وادار می کنه!
آیا در این درخواست اجباری، محبتی می بینی؟ آیا باید برای یک چنین محبتی فداکاری کرد و به خواسته ی دیگران تن داد؟ آیا باز هم مسءولی به خاطر رابطه ای که با اون شخص داری؟ آیا من نباید سر به بیابان بگذارم؟!
+تازه بعضی ها محبتشون با کتک زدن نمود پیدا می کنه.