یک جمع صمیمانه و خانوادگی که حسابی نیاز ارتباط با فک و فامیل را برآورده می کرد. همه چیز خوب بود تا این که یک نفر تصمیم به رفتن گرفت. رفت و انگار که با رفتنش مانده ها را آزاد کرد باشد ناگهان اوضاع زیر و رو شد. همین قدر بگویم که کارنامه ی عمل شخص غایب را نوشته و صادر کردند. بعد از آن روز هر لبخندی و هر رفتار دوستانه و هر تحویل گرفتنی برایم شک برانگیز اس. تصور کنم این که در نبودم چه ها که نمی گویند بسیار مشکل است.
پس لطف کن و مصنوعی نباش. خود واقعی ات باش که آدم تکلیفش را بداند. مثلا اگر تحمل دیدن ریخت من را نداری نیازی نیست برایم ابراز دلتنگی کنی! دشمن خونی من نباش اما هیچ لزومی هم ندارد دایه ای باشی دلسوزتر از مادرم.