درگذشت یه الگو، مریم میرزاخانی
البته که این جور آدم های نمی میرن!
امان از روزگار
معلوم نیست چه دردی به جونش اوفتاده که به جون ما افتاده
ممنون از روزمرگی که منو دعوت کردن. این لینک پستیه که من توش دعوت شدم!
خب مساحت زیست رو جاهایی که زیست می کنم در نظر گرفتم و چیزهایی که برای زیست کردنم واجبن یا این که خودم فرض می کنم واجبن. عکس هم نذاشتم تازه!!
مساحت زیستم: تنهایی! خیالم. اتاق. نت! بالشتم! اهنگ ها. کتاب ها. فیلم ها. نصف شب و قلب اندک آدم هایی که ظاهرن خیلی دوستم دارن و شاید خیلی چیزها که یادم نمیاد.
انگار بیش تر اشیا رو نام می برن. من آدم شی دوستی نیستم یعنی وابستگی کمی به اشیا دارم همین بالشم اگه نباشه به سادگی می خوابم اما ای... بدم نمیاد ازش! و این که زمان زیادی رو باهاش می گذرونم!
+ اگه بخوان به کسی که این بازی رو به بدترین شکل اجرا کرد رای بدن، گمونم بیش ترین رای رو بیارم :/
+ای کسی که این پست رو خوندی، بله بله خود تو، دعوتی به این چالش:) درصورتی که مایل هستی.
+خوبه یه پست گذاشتم! خدا خیر بده بانیشو . این جا متروکه نمی شه!
+به شدت در مقابل زدن گزینه ی "ذخیره و انتشار" مقاومت می کنم! حالا که اومدم دلم خواست حرف بزنم!
امروز همه همدردیم، همه ی مردم دنیا، درمورد همه ی کشته شده های حملات تروریستی. کیه که از ترور و تروریسم، از کشته شدن بی گناه ها و از خشونت متنفر نباشه!؟
#تهران
زان دست شستم از خود تا دست من تو گیری
زان چون خیال گشتم تا در دلم گذاری
زان روز و شب دریدم در عاشقی گریبان
تا تو ز مشرق دل چون مه سری بر آری
مولانا
*( حین بازبینی برای ارسال ): با تشکر از برق که نصف شب، با رفتنش، عشق و عاشقی رو از سرم پروند:/
دیشب مهمان داشتیم. دور هم بودیم و در مورد خوردن و خوردنی ها صحبت می کردیم. بحث به پیج اینستاگرام آقایی که ایرانی هم نبود کشیده شد. این مرد خوشبخت توی فروشگاه ها کافه ها و رستوران های کشورش می چرخید و عکس و فیلم های از خوراکی های خوشمزه به اشتراک می گذاشت! این جا بود که دلم خواست مخترعی چیزی بودم! که برنامه ای می ریختم تا مثل به اشتراک گذاشتن عکس و فیلم و ... امکان به اشتراک گذاشتن طعم هم وجود داشت. مثلن صفحه ی گوشی را می لیسیدیم و طعم رویایی کاکائو از کیلومتر ها فاصله چشیده میشد! گاز می زدیم حتا و کش آمدن پنیر پیتزا را احساس می کردیم! چه خوب میشد اگر بوها هم حس می شدند. چه خوب تر می شد اگر گوشه ای از موبایل ها منفذی داشت برای بیرون زدن "کیک شکلاتی که روش کاکائو اب شده" از درونشان!
البته نهایت تصمیم من برای مخترع شدن به این جا رسید که خودم این خوراکی ها رو درست کنم.
لازمه بیش تر به خودم یاداوریش کنم. مثلن روی پیشونیم حک کنم تا هر بار توی اینه بخونمش و یاد بیفته! اما من تجربه کردم که بیش تر از این حرفا یاداوری می خواد. انگاری واجبه هر لحظه و هر لحظه توی دلم فریاد بزنم: نباید برات مهم باشه! نباید برات مهم باشه!
فکر نمی کردم در زمینه پستی بذارم، اما الان دیگه نتونستم مقاومت کنم! شوق دیدن روزی که وطنم آزاد و آباد بشه محرک من بود. میل به این که من هم از طریق این خونه ی کوچیکم سهم اندکی داشته باشم برای فرداها. همین اول کار خواهش می کنم که به یاد بیار. چهار سالی که گذشت رو و سال های دورتر. به یاد بیار هشت سال پیش رو.
در واقع، هنوز فرصت هست! اگه تا الان تصمیم نداشتی رای بدی، خواهش می کنم یه بار دیگه به دلایلت فکر کن! آیا واقعن رای ندادنت همون نتیجه ای رو می ده که تو ذهنته؟
هنوز فرصت هست! ازت می خوام باز هم بخونی، بشنوی، ببینی و فکر کنی کیه داره اصولش رو زیر پا می ذاره که رای بیاره؟! کیه منطق رو فراموش کرده؟ کیه که عملن شایسته ی پست ریاست جمهوری نیست!؟
هنوز هم فرصت هست! به کسی فکر کن که برای چهار سال آینده و بیش تر از اون برنامه داره، به کسی که میشه زندگی و آینده ی خودت و هم میهنات رو بسپری دستش، کسی که به دنبال اعتلای فرهنگ و رسوندن ایران به جایگاهی در جهانه که درخور مردمه. به سوابق و کارها و گفته های همه دقت کن، نکات مثبت و منفی همه رو واسه خودت یه بار دیگه دوره کن. کی شایسته تره؟ ضمن این که نظر همگی محترمه.
من، به مردی رای خواهم داد که این اواخر حسابی بهتر از همیشه اش ظاهر شده و قابل اعتماد تر. همچنین عملکرد چهارسالش رو در نظر داشتم و اقتصادی که سر و سامونش داد. من به عنوان یک انسان دارای اختیار، یک زن و یک ایرانی، فردا اگه عمری باشه، به آقای روحانی رای خواهم داد.
+این رو هم اضافه کنم که اصلن نمی گم این آدم فرشته س و یا مبرا از خطا و اشتباهه بوده و خواهد بود، اصلن و اصلن! مسایلی هست درمورد ایران که کاش می شد اساسی تغییر کنه و درست و حسابی دوباره ساخته بشه ( خیلی در لفافه بود نه!؟ ) اما حالا و با این اوضاع، به ایشون رای می دم.